بهترین
رتبهبندی ۵ تا از بدترین شخصیتهای فرعی بازیهای ویدیویی در تمام دوران

La بهترین یاران کمکی یا سوار کار خود هستید یا میمیرید. افرادی که شما را متقاعد کردهاند، تمام تلاش خود را میکنند تا تجربه شما را به عنوان شخصیت اصلی به یاد ماندنی کنند. اغلب، بازیها برای پرورش دستیاران وفادار و جذاب با تمایل به کار تیمی، زمان میبرند. با این حال، گاهی اوقات این تلاشها توسط قطبهای کاملاً متضاد آنچه یک دستیار خوب باید باشد، خنثی میشوند. آنقدر که آنها در آستانه خراب کردن کل تجربه بازی هستند. از رفتار زننده گرفته تا ارتباط ضعیف و دستیارانی که به دلایل نادرست توجه را به خود جلب میکنند، در اینجا پنج مورد از بدترین دستیاران بازیهای ویدیویی در تمام دوران که نمیخواهید در کنارتان بازی کنند، آورده شده است.
۵. بیبی ماریو – جزیره یوشی (۱۹۹۵)

یوشی قبل از اینکه بچهاش بزرگ شود و تبدیل به سوپر ماریو شود، بیبی ماریو را به عنوان دستیار داشت. میدانید که گاهی اوقات ماموریت شما محافظت از کسی یا یک صندوقچه گنج در نبردهای شدید و دریایی از شرورها است؟ خب، در جزیره یوشی، یوشی این بار مجبور بود ساعتها از بیبی ماریو در برابر دشمنان محافظت کند. خود این ترکیب کاملاً غیرضروری است، اگرچه آزاردهندهترین جنبه بازی نیست. وقتی یوشی ضربه میخورد، بیبی ماریو از پشت به زمین میافتاد و شروع به جیغ زدن از ته گلو میکرد.
منطقی است که یک نوزاد درمانده برای یک یا دو دقیقه جیغ بزند، اما برای چند ساعت متوالی؟ البته، وقتی او را بلند میکنید، جیغ زدنش متوقف میشود، اما هنوز هم.
۴. ناوی – افسانه زلدا: اوکارینای زمان (۱۹۹۸)

دعواهای خواهر و برادر تقریباً همیشه خندهدار و سرگرمکننده هستند. اما تصور کنید که با خواهر یا برادری که مدام به شما میگوید به حرفش گوش دهید، بدیهیترین چیزها را بیان میکند و همیشه به شما میگوید چه کاری انجام دهید، وارد یک ماجراجویی شوید!
La افسانه زلدا: اوکارینای زمان دنبالهای عالی بود، البته به جز آن نمایش همیشگی «هی، گوش کن!» ناوی. از همان اولین باری که لینک پری همراهش را پیدا کرد، پری شروع به فریاد زدن و انجام واضحترین دستورات برای او کرد. و از همه مهمتر، این ملکه پری با شعار «هی، گوش کن!» آزاردهندهترین صدای جیرجیر را داشت.
خیلی خوب میشد اگر میشد دیالوگهایش را نادیده گرفت، اما این امکانپذیر نیست. در طول بازی، مجبور بودید پای سخنرانیهای بهطرز آزاردهندهای کند او بنشینید که نمیتوانستید سرعتشان را بالا ببرید. بنابراین، در نهایت، فقط باید گوش میدادید!
۳. اشلی گراهام – رزیدنت اویل ۴ (۲۰۰۵)

رزیدنت 4 شر یک اثر هنری است. این بازی دارای جلوههای بصری خیرهکننده، گیمپلی هیجانانگیز و داستانی جذاب است. تنها جنبهی ناامیدکنندهی بازی، تحمل اذیت و آزارهای مداوم اشلی گراهام است. بدتر از همه؟ اشلی در بیشتر نیمهی دوم بازی حضور دارد و عملاً بازیکنان را مجبور به ایجاد یک رابطهی عشق و نفرت میکند که هرگز خواهان آن نبودهاند.
در این بازی، شما نقش لئون را بر عهده میگیرید که ماموریتش نجات دختر رئیس جمهور، اشلی گراهام، از دست یک فرقه اسپانیایی است. شما با رفتارهای زننده او، اینکه چطور همیشه خودش را در معرض خطر قرار میدهد، کنار میآیید و به عنوان یک دستیار تقریباً بیفایده هستید، زیرا شما یک قهرمان هستید و قهرمانان نجات میدهند! تقریباً میخواهید فریاد بزنید: «به اشلی کمک نکن!» اما نمیتوانید زیرا باید جان او را نجات دهید، مانند قهرمانی که خودتان هستید.
۲. کلپترپ – سرزمینهای مرزی ۲ (۲۰۱۲)

خلق شخصیتهای بازی یک فرآیند است و مهمترین جنبهی آن، ساختن شخصیت آنهاست. از آنجایی که بازیکنان ارتباط برقرار میکنند و واکنش بسیار بیشتری به شخصیتهای بازی نشان میدهند، جای تعجب نیست که همین موضوع میتواند یک بازی را کاملاً نابود کند.
با تشکر از مرزی 2با وجود موفقیت تجاری، تحسین منتقدان و لحن کلی احمقانهاش، کلپترپ برای نابودی کامل میراثش با مشکل مواجه است. با این حال، این موضوع میزان آزاردهنده بودن شخصیت او را تغییر نمیدهد. کلپترپ به دلایل کاملاً نادرستی شخصیتی برجسته دارد. او در مورد همه چیز ناله میکند، در مورد کوچکترین چیزها وحشت میکند و همیشه با شور و شوق بیش از حد در مورد چیزهای بیمعنی لاف میزند.
داشتن یک همراه بدبین فقط لذت بازی را از بین میبرد. و وقتی این همراه صدای زنندهای داشته باشد، کاملاً اعصاب خرد کن است که نتوانید کاملاً درگیر بازی بمانید. مرزی 2حداقل، مهارتهای عجیب و غریب بیتباکس Claptrap کل تجربه بازی را از بدترین حالت ممکن نجات میدهد.
۱. دونالد داک – Kingdom Hearts (۲۰۰۲)

در صدر رتبهبندی ما از پنج شخصیت فرعی بدترین بازیهای ویدیویی تمام دوران، شخصیت دونالد داک از ... قرار دارد. پادشاهی قلب. در طول سال ها، پادشاهی قلب کلی بازی سرگرمکننده در نقش شخصیتهای محبوب دیزنی داشته، به جز یک شخصیت آزاردهنده که خیلی خوب از آب درنمیآید.
دونالد داک یک جادوگر است که وظیفهاش استفاده از قدرتهای جادوییاش برای درمان سورا در مواقع درد است. او به جای اینکه در مواقع ضروری برای کمک به او بپرد، هیچ کاری جز منتظر ماندن و تماشای اتفاقات نمیکند. مطمئناً، سورا میتواند خودش را درمان کند، اما این وظیفه او نیست. در عوض، بازیکنان باید واقعاً وارد منو شوند تا دونالد داک را به سورا که به معنای واقعی کلمه درست کنارش است، متوجه کنند.
دونالد داک فقط یک وظیفه دارد - همراهی سورا در ماجراجوییهایش و درمان او در مواقع آسیبدیدگی. او در انجام این کار شکست میخورد و باعث میشود گیمرها سوالاتی بپرسند. پادشاهی قلبتصمیم برای حضور دونالد داک در بازی از همان ابتدا! همچنین اینکه دونالد خیلی سریعتر میمیرد کمکی نمیکند، و با تحقق هدف کلی کار تیمی، این رویا به حقیقت میپیوندد. بنابراین، با وجود این واقعیت که پادشاهی قلب یک بازی اکشن نقشآفرینی افسانهای پر از لحظات سرگرمکننده است، اما دونالد داک با انجام ندادن هیچ کاری برای کمک به سورا، بخش زیادی از آن را از بین میبرد.
خب، نظر شما چیست؟ آیا با پنج مورد برتر ما موافقید؟ آیا موارد بیشتری از بدترین شخصیتهای فرعی بازیهای ویدیویی وجود دارد که باید درباره آنها بدانیم؟ در شبکههای اجتماعی ما به ما اطلاع دهید. اینجا کلیک نمایید یا در نظرات پایین.







